تبادل
لینک هوشمند
کاش واژه ی حقیقت آنقدر با لبها صمیمی بود که برای بیان کردنش نیازی
به شهامت نبود. کاش دلها آنقدر خالص بودند که دعاها قبل از پایین آمدن
دستها مستجاب می شد. کاش مهتاب با کوچه های تاریک شبها آشناتر
بود. کاش بهارآنقدر مهربانتر بود که باغ را به دست خزان نمی سپرد. کاش
فریاد آنقدر بی صدا بود که حرمت سکوت را نمی شکست. کاش مرگ
معنی عاطفه را می فهمید. کاش چشمان ما سخاوت بیشتری داشت تا
بشود از آنها راز عشقی را که قلبمان گواهی می دهد با نگاه تفسیر کرد.
کاش فلسفه زندگی اینقدر پیچیده نبود تا در باور آن اینگونه تحلیل نمی
رفتیم.
معلمم گفت الف ، گفتم او ، گفت ب ، گفتم با او ، گفت پ ، گفتم پیش او
، گفت ج ،خواستم بگویم جدایی ، گفت نگو
چه که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم
کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود کاش همان کودکی بودیم که
حرفهایش را از نگاهش می توان خواند کاش برای حرف زدن نیازی به
صحبت کردن نداشتیم کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود کاش قلبها
در چهره بود اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد و دل خوش
کرده ایم که سکوت کرده ایم دنیا را ببین بچه بودیم از آسمان باران می آمد
بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید
نیازی نیست طرفت بهت بگه : برو ! همین که روزها بگذره و یادی ازت
نگیره همین که نپرسه چجوری روزا رو به شب میرسونی همین که کار و
زندگی رو بهونه میکنه همین که دیگه لا به لای حرفاش دوستت دارم
نباشه و همین که حضور دیگران توی زندگیش پر رنگ تر از بودن تو باشه
هزار بار سنگین تر از کلمه ی برو واست معنا پیدا میکنه پس برو قبل از
اینکه ویرون تر از اینی که هستی شی
گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟! آن زمان که خبر
مرگ مرا از کسی می شنوی،روی تو را کاشکی می دیدم... شانه بالا
زدنت را بی قید... و تکان دادن دستت که، مهم نیست زیاد... و تکان دادن
سر را که.................. عجیب!عاقبت مردن ؟؟
چه قدر باید بگذرد تا آدمی بوی تنِ کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟
و چه قدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟
چشمانت راز آتش است ، راز جنون ، عشقت پیروزیست وقتی به جنگ
تقدیر می روی و آغوشت اندک جاییست برای زیست و مردن ، تا ابد به
تو می اندیشم .
چقدر سخته تو چشماي كسي كه تمام عشقت رو ازت دزديد و به جاش
يه زخم هميشگي رو قلبت هديه داد زل بزني و بجاي اينكه لبريز كينه و
نفرت شي حس كني هنوزم دوسش داري! چقدر سخته دلت بخواد سرتو
باز به ديواري تكيه بدي كه يه بار زير آوار غرورش همه ي وجودت له شده
چقدر سخته تو خيالت ساعت ها باهاش حرف بزني اما وقتي ديديش
هيچ چيزي جز سلام نتوني بگي چقدر سخته وقتي پشتت بهشه دونه
ها اشك گونه هاتو خيس كنه اما مجبور باشي بخندي تا نفهمه كه هنوزم
دوسش داري چقدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ ديگري ببيني و هزار بار تو
خودت بشكني و اونوقت آروم زير لب بگي : گل من باغچه ي نو مبارك
از کنار شهر دور افتاده ای میگذشتم که متوجه یک قبرستان شدم.سردر
ان نوشته شده بود قبرستان قلبهای شکسته.وارد شدم.روی سنگی پر از
برگ پاییزی بود،برگها را کنار زدم.چه میدیدم خدای من...؟!اسم کسی که
چندین سال پیش قلب مرا شکسته بود...
هر وقت ازدنیا وادماش خسته شدی برو روی کوه و دادبزن ایا باز هم
امیدی است اون وقت این جواب رو میشنوی هست هست هست....
زخداپرسیدم خدایا چه چیزی تورا ناراخت میکند خداوند فرمود هر وقت بنده
ای با من سخن میگوید چنان به حرفهای او گوش میدهم که گویی به جز
او بنده ای ندارم ولی او چنان سخن میگوید انگار من خدای همه هستم
الا او.
به يه جوجه تيغي مي گن ارزوت چيه ؟؟ اشكت تو چشماش حلقه مي
زنه و مي گه : بغلم مي كني
خنده ی کی تو ی دنیا به دلت میشینه؟
چرا مردها اینجورین؟ دم از برابری میزنیم اما همیشه اونا خودشونو بالاتر
می بینن! میگن خانوما مقدم ترن اما همه جا اولویت با آقایونه! میگن
خانوما دچار خود شیفتگی هستن! اما در عمل آقایون خدای اعتماد به
نفسن! میگن خانوما رانندگی بلد نیستن! اما خیلی وقتا آقایون ماشین
خاموش میکنن. سد معبر میکنن.با سرعت مورچه رانندگی میکنن. و اکثر
تصادفات راننده آقا هست! ... ... میگن مردها باید جون بکنن و هی کار
کنن. فعلا که خانوما پا به پای مردها کار میکنن.از کار توی ادارات تا کارگری
و حتی پرتقال فروشی کنار جاده ها. آزادی که مال شما مردهاست!
راحت میرید راحت میاید.امنیت واسه شما بیشتر چون شما باعث نا امنی
برای زن هستین. یه زن جلو پای شما ترمز نمی زنه. یه زن کیف شما رو
از روی موتور نمی دزده. یه زن به شما به حریم خصوصی شما تجاوز
نمی کنه. مجبورم نیستین که توی گرمای تابستون و سرمای زمستون
واسه اینکه عفت یه مرد خدشه دار نشه خودتونو باند پیچی کنین. آقایون
این خانوما مجبورن خودشونو در همه حال بپیچونن که توی مرد یه وقت به
بیراهه نری. ولی بازم میری..
خندیدن خوب است قهقهه عالیست گریستن آدم را آرام می کند اما...
لعنت بر بغض.
عاشقش بودم عاشقم نبود وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود حالا
می فهمم که چرا اول قصه ها میگن یکی بود یکی نبود یکی بود یکی
نبود . این داستان زندگی ماست . همیشه همین بوده . یکی بود یکی
نبود . در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن . با هم ساختن . برای
بودن یکی ، باید دیگری نباشد. هیچ قصه گویی نیست که داستانش این
گونه آغاز شود ، که یکی بود ، دیگری هم بود . همه با هم بودند . و ما
اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم . از دارایی
، از آبرو ، از هستی . انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست . هیچ
کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما . و آن کس که نمی
داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن . و این هنری است
که آن را خوب آموخته ایم . هنر نبودن دیگری !
و حالا یه کمدی از سرور خانوم
قبل ازدواج
پسر: بالاخره موقعش شد. خیلی انتظار كشیدم.
دختر: میخوای از پیشت برم؟
پسر: حتی فكرشم نكن!
دختر: دوسم داری؟
...پسر: البته! هر روز بیشتر از دیروز!
دختر: تا حالا بهم خیانت كردی؟
پسر: نه! برای چی میپرسی؟
دختر: منو میبوسی؟
پسر: معلومه! هر موقع كه بتونم.
دختر: منو میزنی؟
پسر: دیوونه شدی؟من همچین آدمی ام؟!
دختر: میتونم بهت اعتماد كنم؟!
پسر: بله.
دختر: عزیزم!
بعد از ازدواج
كاری نداره! از پایین به بالا بخون
به شهامت نبود. کاش دلها آنقدر خالص بودند که دعاها قبل از پایین آمدن
دستها مستجاب می شد. کاش مهتاب با کوچه های تاریک شبها آشناتر
بود. کاش بهارآنقدر مهربانتر بود که باغ را به دست خزان نمی سپرد. کاش
فریاد آنقدر بی صدا بود که حرمت سکوت را نمی شکست. کاش مرگ
معنی عاطفه را می فهمید. کاش چشمان ما سخاوت بیشتری داشت تا
بشود از آنها راز عشقی را که قلبمان گواهی می دهد با نگاه تفسیر کرد.
کاش فلسفه زندگی اینقدر پیچیده نبود تا در باور آن اینگونه تحلیل نمی
رفتیم.
معلمم گفت الف ، گفتم او ، گفت ب ، گفتم با او ، گفت پ ، گفتم پیش او
، گفت ج ،خواستم بگویم جدایی ، گفت نگو
چه که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم
کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود کاش همان کودکی بودیم که
حرفهایش را از نگاهش می توان خواند کاش برای حرف زدن نیازی به
صحبت کردن نداشتیم کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود کاش قلبها
در چهره بود اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد و دل خوش
کرده ایم که سکوت کرده ایم دنیا را ببین بچه بودیم از آسمان باران می آمد
بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید
نیازی نیست طرفت بهت بگه : برو ! همین که روزها بگذره و یادی ازت
نگیره همین که نپرسه چجوری روزا رو به شب میرسونی همین که کار و
زندگی رو بهونه میکنه همین که دیگه لا به لای حرفاش دوستت دارم
نباشه و همین که حضور دیگران توی زندگیش پر رنگ تر از بودن تو باشه
هزار بار سنگین تر از کلمه ی برو واست معنا پیدا میکنه پس برو قبل از
اینکه ویرون تر از اینی که هستی شی
مرگ مرا از کسی می شنوی،روی تو را کاشکی می دیدم... شانه بالا
زدنت را بی قید... و تکان دادن دستت که، مهم نیست زیاد... و تکان دادن
سر را که.................. عجیب!عاقبت مردن ؟؟
چه قدر باید بگذرد تا آدمی بوی تنِ کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟
و چه قدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟
چشمانت راز آتش است ، راز جنون ، عشقت پیروزیست وقتی به جنگ
تقدیر می روی و آغوشت اندک جاییست برای زیست و مردن ، تا ابد به
تو می اندیشم .
چقدر سخته تو چشماي كسي كه تمام عشقت رو ازت دزديد و به جاش
يه زخم هميشگي رو قلبت هديه داد زل بزني و بجاي اينكه لبريز كينه و
نفرت شي حس كني هنوزم دوسش داري! چقدر سخته دلت بخواد سرتو
باز به ديواري تكيه بدي كه يه بار زير آوار غرورش همه ي وجودت له شده
چقدر سخته تو خيالت ساعت ها باهاش حرف بزني اما وقتي ديديش
هيچ چيزي جز سلام نتوني بگي چقدر سخته وقتي پشتت بهشه دونه
ها اشك گونه هاتو خيس كنه اما مجبور باشي بخندي تا نفهمه كه هنوزم
دوسش داري چقدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ ديگري ببيني و هزار بار تو
خودت بشكني و اونوقت آروم زير لب بگي : گل من باغچه ي نو مبارك
از کنار شهر دور افتاده ای میگذشتم که متوجه یک قبرستان شدم.سردر
ان نوشته شده بود قبرستان قلبهای شکسته.وارد شدم.روی سنگی پر از
برگ پاییزی بود،برگها را کنار زدم.چه میدیدم خدای من...؟!اسم کسی که
چندین سال پیش قلب مرا شکسته بود...
هر وقت ازدنیا وادماش خسته شدی برو روی کوه و دادبزن ایا باز هم
امیدی است اون وقت این جواب رو میشنوی هست هست هست....
زخداپرسیدم خدایا چه چیزی تورا ناراخت میکند خداوند فرمود هر وقت بنده
ای با من سخن میگوید چنان به حرفهای او گوش میدهم که گویی به جز
او بنده ای ندارم ولی او چنان سخن میگوید انگار من خدای همه هستم
الا او.
به يه جوجه تيغي مي گن ارزوت چيه ؟؟ اشكت تو چشماش حلقه مي
زنه و مي گه : بغلم مي كني
خنده ی کی تو ی دنیا به دلت میشینه؟
چرا مردها اینجورین؟ دم از برابری میزنیم اما همیشه اونا خودشونو بالاتر
می بینن! میگن خانوما مقدم ترن اما همه جا اولویت با آقایونه! میگن
خانوما دچار خود شیفتگی هستن! اما در عمل آقایون خدای اعتماد به
نفسن! میگن خانوما رانندگی بلد نیستن! اما خیلی وقتا آقایون ماشین
خاموش میکنن. سد معبر میکنن.با سرعت مورچه رانندگی میکنن. و اکثر
تصادفات راننده آقا هست! ... ... میگن مردها باید جون بکنن و هی کار
کنن. فعلا که خانوما پا به پای مردها کار میکنن.از کار توی ادارات تا کارگری
و حتی پرتقال فروشی کنار جاده ها. آزادی که مال شما مردهاست!
راحت میرید راحت میاید.امنیت واسه شما بیشتر چون شما باعث نا امنی
برای زن هستین. یه زن جلو پای شما ترمز نمی زنه. یه زن کیف شما رو
از روی موتور نمی دزده. یه زن به شما به حریم خصوصی شما تجاوز
نمی کنه. مجبورم نیستین که توی گرمای تابستون و سرمای زمستون
واسه اینکه عفت یه مرد خدشه دار نشه خودتونو باند پیچی کنین. آقایون
این خانوما مجبورن خودشونو در همه حال بپیچونن که توی مرد یه وقت به
بیراهه نری. ولی بازم میری..
خندیدن خوب است قهقهه عالیست گریستن آدم را آرام می کند اما...
لعنت بر بغض.
عاشقش بودم عاشقم نبود وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود حالا
می فهمم که چرا اول قصه ها میگن یکی بود یکی نبود یکی بود یکی
نبود . این داستان زندگی ماست . همیشه همین بوده . یکی بود یکی
نبود . در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن . با هم ساختن . برای
بودن یکی ، باید دیگری نباشد. هیچ قصه گویی نیست که داستانش این
گونه آغاز شود ، که یکی بود ، دیگری هم بود . همه با هم بودند . و ما
اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم . از دارایی
، از آبرو ، از هستی . انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست . هیچ
کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما . و آن کس که نمی
داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن . و این هنری است
که آن را خوب آموخته ایم . هنر نبودن دیگری !
و حالا یه کمدی از سرور خانوم
قبل ازدواج
پسر: بالاخره موقعش شد. خیلی انتظار كشیدم.
دختر: میخوای از پیشت برم؟
پسر: حتی فكرشم نكن!
دختر: دوسم داری؟
...پسر: البته! هر روز بیشتر از دیروز!
دختر: تا حالا بهم خیانت كردی؟
پسر: نه! برای چی میپرسی؟
دختر: منو میبوسی؟
پسر: معلومه! هر موقع كه بتونم.
دختر: منو میزنی؟
پسر: دیوونه شدی؟من همچین آدمی ام؟!
دختر: میتونم بهت اعتماد كنم؟!
پسر: بله.
دختر: عزیزم!
بعد از ازدواج
كاری نداره! از پایین به بالا بخون
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط ساسان20
آخرین مطالب
ورود
اعضا:
<-PollName->
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
